یا حق
گرد آفريد شعر سپيدم عنان به دست -
اين بار از کمين به در آمد کمان به دست
خلخال های ساخته از استخوان به پا
شمشيرهای آخته ی خون چکان به دست
در شيشه کرد خون مرا آن که پيش از اين
آورده بود قلب مرا با زبان به دست
آسان به اين پری نرسيدم ؛ که گفته اند :
دشوار می رسد پر هندوستان به دست
دنيا به کام ما شد و نوبت به ما رسيد
اما ...گرفت جای شکر ، شوکران به دست
هرچند جز شرنگ نصيب ام نشد ، ولی
ما ايستاده ايم هنوز استکان به دست
شمشير خون چکان تو ای عشق سرفراز !
تا هست جان سرکش ما همچنان به دست
اینم یه غزل عاشقانه واسه علی رضا بدیع(شاعری که شماره موبایلشو گذاشته رو وبلاگش!!!)...ولی انصافا شعر باحالی بود که چند وقتی هست که شعر باحال نشنیده بودیم
یا علی
+ نوشته شده در شنبه یازدهم آذر ۱۳۸۵ ساعت 15:34 توسط سامان موحدی راد
|